پارت چهل و یکم

زمان ارسال : ۴۰۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

- منتظرشم که بیاد. رفته به خانواده دوستش کمک کنه. بعدشم باید با اونا از خرمشهر بریم. قراره خوشبخت بشیم. داداشم گفته. قول داده.

هر لحظه‌ای که می‌گذشت، صدای جیغ و گریه‌ها نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. گاهی هم صدای تیراندازی می‌آمد که ته دل کیمیا را ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.