پارت سوم

زمان ارسال : ۴۰۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

سعید هیچ‌وقت نگذاشت تنهایی را احساس کنم. همیشه پابه‌پایم بود و در تمامی سختی‌ها، تکیه‌گاهم می‌شد. آنقدری که به او اعتماد داشتم، به هیچ فرد دیگری نداشتم. از آیینه‌ی بغل ماشین به چهره‌ی سرحالش دقیق شدم. چند تار از موهای لَختش، بر روی پیشانی‌اش ریخته‌ ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.