آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت بیست و سوم
زمان ارسال : ۴۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
سپهر چسب دهان بهار کند که دختر آخ خفیفی گفت.جای چسب روی صورت قرمز شده بود و پوستاش گزگز میکرد.سپهر آبمعدنی را سمت لبهای ترکخوردهاش برد تا بنوشد.رد خون بر روی دستهای بهار خشک شده بود .پاهایش سِر شده بودند و سردی به عمق استخوانهایش نفوذ کرده ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سیتا
10این نظر ممکن است داستان رمان را لو داده باشد
چه جالب مادر بهار اول خانم ثامر بوده بهار دختر ثامر 🙄🙄