ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
پارت بیست :
پلکهای متزلزلم رو روی هم میکوبم و چشم از چشمهاش میگیرم. چی رو ببخشم شیدا؟ گناه نکردهت رو؟ تو خودت زنجیر شدهی آداشی. چقدر... چقدر دوست دارم لجنی مثل آداش جواب تک تک کارهاش رو بگیره، دقیقا مثل نواب. ذرهای از مرگش به اون حالت تحقیرانه ناراحت نشد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زینب
۱۸ ساله 10دلم خیلی برای ماهرخ میسوزه اینکه تنهاست واون همه عذاب کشیده بیشتردلمومیسوزونه