ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
پارت بیست
زمان ارسال : ۴۴۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه
پلکهای متزلزلم رو روی هم میکوبم و چشم از چشمهاش میگیرم. چی رو ببخشم شیدا؟ گناه نکردهت رو؟ تو خودت زنجیر شدهی آداشی. چقدر... چقدر دوست دارم لجنی مثل آداش جواب تک تک کارهاش رو بگیره، دقیقا مثل نواب. ذرهای از مرگش به اون حالت تحقیرانه ناراحت نشدم و حتی بعد اون برام مهم نبود چی شد و کجا دفن شد. فقط یه چیزی دلم رو سبک میکنه! اینکه اسم نحسش کمتر از دو ماه دیگه به طور کل از روی من بردا
زینب
۱۸ ساله 10دلم خیلی برای ماهرخ میسوزه اینکه تنهاست واون همه عذاب کشیده بیشتردلمومیسوزونه