سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و پنجاه و یکم
زمان ارسال : ۳۹۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه
- آیاز؟ در و باز نمیکنی؟ الان سه روزه خودت رو اون تو زندانی کردی... حداقل چیزی بخور، یا از همون پشت حرفی بزن.
چند تقه ی دیگه به در زدم اما هیچی که هیچی. به جز همون اولین بار دیگه باهام حرف نزده؛ اگه با چشم خودم نمیدیدم که چند باری یاشار رو داخل راه داده، فکر میکردم مرده.
- خواهش میکنم این مسخره بازی ها رو تمومش کن! آخه دلیلت چیه که بیرون نمیای؟ دقیقا چی تغییر کرده جز اینکه ه
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
اسرا
00بااینکه مارابه هیچ میدانی نویسنده عالبه میشی خودت صاحب سبک میشی نسترن خانم نوشتهایت رمان ازرمان پختربهترمیشن
۱۲ ماه پیش.
91ولی من اخلاقای ایدین رو بیشتر دوست داشتم. مثلش توی هیچ رمانی ندیده بودن. خیلی خاص بود همه کاراش:)
۱ سال پیشآمینا
60این آیاز داغه حالیش نیست دو روز که آیلی رو ندید اون موقع متوجه میشه میره منت کشی
۱ سال پیشسوفی
30خدامیدونه تو فکر این آیاز چی میگذره انگار یه نقشه های خوبی دارهه
۱ سال پیشنورا
50آیاز خررررررر😑😑😑
۱ سال پیش
مترسک
۲۰ ساله 30چرا فکر می کنم تو گوشی برا ایلی یاداشت نوشته که چرا اینجا گیر کرده:/