پارت دویست و چهل و چهارم

زمان ارسال : ۲۱۴ روز پیش

***
«پنجشنبه، پنج روز تا فرار»

توی حیاط نشسته بود و داشت تمام نقشه را برای بار هزارم مرور می‌کرد. دست کم به یک سلاح سرد نیاز داشت؛ تیغ یا چاقو فرقی نمی‌کرد و همین را نمی‌دانست از کجا گیر بیاورد.
نادیا را در حیاط ندید و یا دست کم سراغ او نیامده بود و کس دیگری را برای تعریف داستان‌های چرت و پرتش پیدا کرده بود.
توی حیاط حوصله‌اش سر می‌رفت و اعصابش خرد می‌شد. سر و صدا بیشت

727
380,556 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نانا

    00

    آنابت داره میشه یکی مثل ایوان... کاش سرو تهش و بکب نکنی اگه میخوای به انابت برسه یکم آنابت قوی و جسور جلوه بده که ایوان خوشش بیاد🤣🤣

    ۷ ماه پیش
  • ریما

    12

    من واقعا دلم برای انابت میسوزه🥺🥺🥺

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید