پارت دویست و چهل و یکم

زمان ارسال : ۲۱۴ روز پیش

***

نگاهش را به سقف دوخت؛ از سلول انفرادی بهتر بود اما همه وسایلش در یک تخت خلاصه می‌شد.
پرستار هر روز می‌آمد و قرص‌ها را می‌آورد و تا زمانی که لیوان آب را کامل سر نمی‌کشید و دهانش را چک نمی‌کرد، نمی‌رفت. او این بازی‌ها را خوب یاد گرفته بود؛ می‌دانست قرص را کجا پنهان کند که دیده نشود.
هر بار هم پوزخندی می‌زد و آن را توی پایه‌های تخت پنهان می‌کرد تا وقتی برای نظافت اتاق

727
380,399 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • کژال

    00

    قلمتون عالیه👌❤️

    ۷ ماه پیش
  • یلدا

    10

    نمی دونم چرا فکرم میره پیش لاریسا که ایوان را نجاتش بده . قلم عالی دارین و آدم را جذب رمانتون میکنید

    ۷ ماه پیش
  • نفس

    00

    خیلیییی عالییی بود نمیدونم آخرش چی میشه😪ینی چند پارت مونده تا تموم شه؟

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید