پارت دویست و سی و نهم

زمان ارسال : ۲۱۵ روز پیش

***

آنابت حوصله کسی را نداشت.
در خانه استفان و لاریسا مانده بود تا فقط از ایوان خبر بگیرد.
خودشان هم می‌دانستند نمی‌تواند با این شرایط بد روحی مراقب ونسا باشد و به همین خاطر پرستار دیگری برای ونسا گرفته بودند.
نگاه آنابت روی ساعت خشکیده بود.
یادش نمی‌آمد که چند ساعت ثانیه به ثانیه را شمرده بود.
قلبش داشت توی سینه‌اش تیکه پاره می‌شد.
هربار یادآوری دستگیر ش

727
380,525 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بهاره جوون

    10

    کاش انابت زود تر خود کشی کنه داستانش تموم شه

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید