پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۴۰۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه

همان لحظه در عمارت باز شد و دلنیا توی چهارچوب پیدا شد.

نگاه عصبانی خزال خان رویش نشست.

دلنیا ابرویی بالا انداخت و با تعجب گفت: آراس چیزی شده؟

آراس که دیگر به خان نگفتنش تقریبا عادت کرده بود، تنها دستش را توی جیب شلوارش فرو برد.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.