مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت پنجاه و سوم
زمان ارسال : ۲۱۶ روز پیش
طاها کنار تخت دخترکش نشسته بود. آهسته میان موهای مواج و مشکیاش دست میکشید و نوازشش میکرد. سمانه وارد اتاق شد و ظرف سوپ میان دستهایش بود.
- خوابیده؟ براش سوپ آوردم.
طاها لبخند ملایمی زد و با صدایی زیر، طوری که سلین بیدار نشود گفت:
- ممنون، ببرید هرموقع بیدار شد واسش بیارین.
سمانه سر روی شانه کج کرد و از اتاق بیرون رفت. طاها نیز به آرامی برخاست، روی پنجهی پا از تخت فاصل
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مریم گلی
00خیلی قشنگ بود ،ممنون از پارت اضافه نگار جون بی صبرانه منتظرم