پارت هفده :


سرم را تکان دادم و گفتم:
-باید برم حمام.
قرص را به دستم داد و گفت:
-الان وقتش نیست.
پیراهنم را نزدیک بینی ام کردم و گفتم:
-ولی این بو خلاف حرفت رو ثابت می کنه.
چینی به بینی اش داد و با چندشی گفت:
-حالم بهم خورد...الان می برمت.
اخم هایم را در هم کشیدم و گفتم:
-چیه مگه خودت عرق نمی کنی؟
چشم هایش را در کاسه چرخاند و گفت:
-من هر روز حمام می کنم.
به سمت ج

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۱۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ماریا

    00

    یه حسی بهم میگه پویان نمیاد😂🧐🤔 چقدر خماری بده تا فردا من چطوری صبر کنم آخه🤦🏻🤦🏻رمانت خیلی خوبه حدیث جون مرسی عزیزم🧡🧡🌹🥰😘 میشه یه نمه پارتا بیشتر بشن😢🥺😢🥺🙏🏻

    ۱ سال پیش
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    چشم عزیزم

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.