مجموعه داستان ما همه مرده ایم به قلم محدثه کمالی
پارت بیست و نهم
زمان ارسال : ۴۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
- بنال میگم.
آقای سهرابی اشاره ای به کشوی میز کرد و بعد ناتوان دوباره روی زمین افتاد. نفس نفس زنان نالید:
- ازت شکایت میکنم مرتیکه.
امید پوزخندی زد و همان طور که به سمت میز میرفت، گفت:
- با کدوم مدرک؟ کارکنانت مثل تو ابله ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما