پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۴۲۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه

با خنده تکیه‌اش را به ماشین داد و بعد از چند دقیقه امید ماشین را رو به روی تالارمان نگه داشت.

- برای چی اومده اینجا؟

سیاوش شانه‌ای بالا انداخت و از ماشین پیاده شد که من هم متقابلا پیاده شدم.

- تا نریم که نمی‌فهمیم.

امید شر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.