آخرین گلوله به قلم نیلوفر سامانی
پارت نهم
زمان ارسال : ۴۵۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
با احتیاط سر ارسلان را گرفتم و پیشانیام را به پیشانی اش چسباندم که بغض هر دویمان شکست.ارسلان نفسی عمیق کشید و در حالی که سعی میکرد اشکهایش را کنترل کند گفت
_مراقب مادرم باش !
_مثل مادر خودم مراقباش هستم .
به بمب نگاه کردم.ی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
00خوبه عااالی