زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت دویست و سی و پنجم
زمان ارسال : ۲۳۳ روز پیش
دو پارت قبلی جدیدن، بخونیدشون.
.
.
.
این بدترین نقطه ماجرا بود!
هیچکدام از حرفهای ایوان مشخص نبود که درستند یا بر اساس یک توهم...
لاریسا یاد روزهایی افتاد که آنجا بود.
حال ایوان واقعا ترحم داشت.
- باید چیکار کنیم؟
لوویس نفس عمیقی کشید و تند بیرون داد.
- گزارش و به دادستان میدم و احتمالا رای دادگاه بر این باشه که اون رو توی بیمارستان روانی بستری کن
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Haki
۱۸ ساله 10وااای کاش اصن ایوان به این روز نمیوفتاد تو اوج تموم میشد🚶🏽 ♀️