پارت دویست و سی و چهارم

زمان ارسال : ۲۲۱ روز پیش

ایوان تمام حواسش پی لاریسا بود.
لوویس سوال بعدی را پرسید: از هلن خبر نداری؟
رنگ صورت ایوان سرخ شد اما با چشم‌های سرد به او زل زد.
- تو باید خبر داشته باشی، اون بیشتر پیش تو بود.
- اون از دست تو فرار کرد.
ایوان پوزخندی زد.
- اون هیچ‌وقت فرار نکرد، چند وقت یه بار میاد و بهم سر می‌زنه.
نگاه لوویس پر از تعجب شد و وقتی به لاریسا نگریست او را هم توی همان حال دید.
- خونه‌

727
380,486 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • کیمیا

    00

    من بدجور به لوویس شک دارم به نظرم آدم خوبی به نظر نمیاد

    ۷ ماه پیش
  • لیلی

    ۱۶ ساله 10

    عالییییییییی بود ممنون

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید