پارت شصت :

می‌دونستم که این موضوع حداقل برای مینا خیلی سخته. بقیه‌مون یه‌جورایی به قول بابا با اون دختر و رفتاراش حال نمی‌کردیم؛ اما برای مینا که ترانه تنها هم زبونش توی آزادکلا بود سخت‌تر می‌گذشت. حالا که آقا محمد اجازه نمی‌داد مهتابم پیشش بمونه من خیلی نگرانش ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.