پارت چهارم

زمان ارسال : ۳۱۴ روز پیش

بر روی عرشه کشتی ایستاده بودم.کشتی سفید‌رنگ کوچکی که مانند صدف بر روی دریا شناور بود.بیشتر حکم کشتی تفریحی داشت تا وسیله‌ای که بخواهد ما را به نبرد ببرد.رک بخواهم بگویم در مقابل پلنگ‌سیاه،بزغاله‌ای بیش نبود.باد بی‌رحمانه بر صورت‌ام سیلی می‌زد و موج‌ه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید