بلاک کد به قلم حدیث افشارمهر
پارت شانزده
زمان ارسال : ۴۲۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
انگار آب یخی روی سرم ریخته باشند شوکه گفتم:
-چرا؟
شروع به توضیح دادن کرد. قضیه مربوط به زن گم شده در تیمارستان بود.
سرم را تکان دادم و گفتم:
-یه آرامش بخش می خوام ، به کتایون بگو بیاره برام.
با خوشحالی گفت:
-کتایون همون پرستاره؟
جدی گفتم:
-چی شده سر و گوشت می جنبه نگهبان؟
اهم اهمی کرد و گفت:
-معلومه که نه، من آدم سر به زیر و خجولیم.
-کاملا مشخصه.
ان