مجموعه داستان ما همه مرده ایم به قلم محدثه کمالی
پارت سیزده :
خندهها و گریهها...
شکستها و زخمهایی که پیدرپی بر جانش نشست و زندگیای که برباد رفت. نمیدانست چقدر در همان حالت غرق در افکارش بود که نسیم سردی وزید و تنِ ضعیف و رنجور او را به لرزه انداخت. یک مانتوی نازک و کهنه بر تن داشته و سرما چه بیرح ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
الی
00عالی ممنون نویسنده جان