طعم تلخ زندگی به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و یکم
زمان ارسال : ۱۳۰۱ روز پیش
پشت در حمام ایستاد و دستش را به دیوار تکیه داد. سر روی دیوار گذاشت و پلکهایش را فشرد. دیدن اشکها و التماسهای عسل قلبش را میفشرد. قطرات آب از لا به لای موها و لباسهای خیسش روی سرامیکها میچکید. بغضش را قورت داد و با رخوت سمت اتاقش رفت. گرمکن و شلوار طوسی رنگ تن کرد و با حو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
نرگس
40جز بزنه اونی که عکس مهدخت رو پخش کرد اگه پخش نکرده بود الان مهدخت بیچاره داشت زندگی خودشو میکرد
۴ سال پیشنفس
00خوبه ولی پارتش خیلی کوتاه بود😪
۴ سال پیشحاتم
21عالی ولی خیلی کوتاه بود نویسنده دست درد نکنه
۴ سال پیشتی تی
50واییی بیچاره عسل و مهدخت 😓😓😓😥😥😥😥😥😥
۴ سال پیشZarnaz
۱۷ ساله 30عالییییی💜😍😘
۴ سال پیشایلین
100فقد مهدخت و عسل اخ یکی رفیق ناباب یکی خانوادع ناباب
۴ سال پیشارغوان
۱۷ ساله 70لطفا یکم طولانی تر بنویس پارتارو اینجوری کوتاه اصن حال نمیده
۴ سال پیشzeynab
۱۵ ساله 90عالی بود دلم برای همشون میسوزه🥺
۴ سال پیش
سارا
۲۰ ساله 01دلم برای مهدخت خیلی میسوزه 😢😢😞😞💔💔