سایه ی من به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و چهارم :
همونجوری که انتظارش و داشتم، با ورود من بابا و سالار سکوت کردن! منم درست مثل خودشون، بدون اینکه به روی خودم بیارم با احتیاط رفتم سمت پشتی که درست کنار بابا بود تا بهش تکیه بدم.
- دیر کردی، مهرداد کجاست؟
همین که تکیهام و به پشتی دادم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
سارا
00عالی