سایه ی من به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و سوم :
مونده بودم باید چی بگم. مینا هم مثل من حرفی نمیزد و به این طرف و اون طرف نگاه میکرد. دیدم اگه چیزی نگم تا صبح باید جلوی هم بایستیم و سکوت کنیم!
- شالت توی ماشینه، یادم بنداز بهت بدمش.
- باشه.
مینا دوباره با نگاه کردن به بارون خ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ساری
00رمان عالیه