ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت سی و دوم :
- گریه نکن سروناز. لطفا. مامان عصبی بود فقط... حساب سودا رو هم خودم بعدا میرسم.
دستی زیر چشمهایم کشیدم و آن یکی دستم را آرام از زیر دست مریم بیرون کشیدم و از جایم بلند شدم که سوگند هم با قیافهای درهم از جا بلند شد.
- نمیخواد. ممنون.
سپس صندلی را سر جایش برگرداندم و بدون اینکه نگاهی به او و مریم بیاندازم از اتاق خارج شدم. در دل پوزخندی زدم" این هم از اولین روز زندگی در عمارتی که فکر
Fafa
۳۰ ساله 10سودا چقدر بیشعوری...الیاس چقدر خوب و مودب... دلم گرفت برا سروناز