سایه ی من به قلم زهرا باقری
پارت پنجاه و دوم :
- خدا بهمون رحم کرد!
- آره، ولی محض اطلاع اگه من حواسمو جمع نمیکردم الان هممون...
- خیلیخب، دیگه حرفشو نزنین!
بابا پیشونیشو مالید و سرشو انداخت پایین. مشخص بود کلافهست چون تمام مدت چیزی نمیگفت و ساکت بود. پوست کنده شدهی زیر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهیا
10اخ ک نمیدونی چقد برای هر پارتی ک میزاری کلی ذوق میکنم کارت حرف نداره نویسنده جون😍👌❤