پارت هشتم

زمان ارسال : ۴۶۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

برای فردا صبح ساعت ده توانسته بودم بلیت بگیرم. پدرم هم خیالش راحت شده بود و دیگر داد و بیداد نمی‌کرد.
کله‌ی صبح، ساعت هشت، آمده بود اتاقم و تا زمانی که از مطمئن نشده بود بلیت گرفته‌ام، بیرون نرفته بود. راستش دلم می‌خواست به این کارش خوش‌بین باشم و بگویم خب طبیعی است؛ می‌

رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد


اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    00

    سلام مریم جون خسته نباشی ،بازم که جای حساسش تموم شد پارت، اخه چرا؟🥺🥺

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    سلام عزیزم، سلامت باشید. تا شما کنجکاو باشید ادامه رمان رو بخونید، خوبه؟😍 ممنون از همراهی‌تون💙

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    دانیارکله خراب

    ۱ سال پیش
  • مریم دولتیاری | نویسنده رمان

    مونده تا کله خرابی‌های دانیارو ببینید 😂💙

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.