تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت هشتم :
برای فردا صبح ساعت ده توانسته بودم بلیت بگیرم. پدرم هم خیالش راحت شده بود و دیگر داد و بیداد نمیکرد.
کلهی صبح، ساعت هشت، آمده بود اتاقم و تا زمانی که از مطمئن نشده بود بلیت گرفتهام، بیرون نرفته بود. راستش دلم میخواست به این کارش خوشبین باشم و بگویم خب طبیعی است؛ میرمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۲۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سارا
00سلام مریم جون خسته نباشی ،بازم که جای حساسش تموم شد پارت، اخه چرا؟🥺🥺