تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت هفتم :
به پرواز نرسیده بودم. پدرم از لحظهای که آمده بود داشت داد و بیداد میکرد و به دایی صالح ناسزا میگفت. صورتش از شدّت عصبانیّت قرمز شده بود و پلکهایش میپرید. مادرم هم کم نمیآورد و مانند همیشه از برادرش دفاع میکرد. حداقل کاری که میتوانست الان بکند این بود که کمی پدرم را آ رمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۲۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آسوده
00قشنگه منتظر پارت بعدییم🙂