تاربام، گذرگاه سکون به قلم مریم دولتیاری
پارت دوم
زمان ارسال : ۴۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
متین و محیا دوباره خندیدند و کامران با دلخوری از من فاصله گرفت و گفت:
- هی داداش، دخترها همهشون خرابن...
محیا " هوی" بلندی کشید و ضربهای به شانهی کامران زد.
- تو دست میذاری رو خرابها، تقصیر بقیه چیه؟
من خندیدم و حرفی نزدم؛ امّا کامران با قهر عقب رفت و محیا نزدرمان تمام شده است و به درخواست نویسنده به علت چاپ، امکان مطالعه آن وجود ندارد
فاطمه
10خوب بود