پارت سی و هفتم

زمان ارسال : ۴۱۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 16 دقیقه

بعد به منظور خاتمه دادن به این بحث آهی کشید و از جایش برخاست. دست به سینه چند قدم بی هدف برداشت و بعد ناگهان وسط سالن ایستاد. نگاهش افتاد به تابلوی بزرگ روی دیوار. یک نقاشی رنگ و روغن از خانواده‌ی مظفری! خودش بود که کنار عطا و قمرالملوک نشسته بودند ر ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید