پارت صد و شصت و سوم

زمان ارسال : ۴۰۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

دو روز بعد، ترور بالاخره هوشیار شد و توانست پلک‌های سنگین شده‌اش را باز کند. ساتی، سرش را روی تخت نرم گذاشته و به همراه ملحفه‌ای که توماس رویش انداخته بود، در خوابی عمیق به سر می‌برد. هر از گاهی ناله‌ای می‌کرد و اخم‌هایش یکدیگر را به آغوش می‌کشیدند. ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید