ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت بیست و پنجم :
پایم را روی پلههای خاک گرفته و از جنس آجر گذاشته و به آرامی پلهها را پایین رفتم.
نگاه از سوگند گرفته و مات و مبهوت شدم اما او نگاهی سرسری به اتاق انداخت و به طرف سکوی کنار پنجره رفت و بیتفاوت ساکش را روی آن گذاشت.
...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
30واقعی خیلی بدبوده اگه اجازه میدان دخترا درس بخون الان کلی دانشمند***از اون زمان معروف میشدن