ققنوس در بند به قلم محدثه کمالی
پارت سیزده :
لبخندی به حرفش زدم و خواستم پاسخ گوی کنایهاش باشم که آقاجان را بالای پل دیدم و خیره نگاهش کردم.
- سروناز، سوگند. عجله کنید. بیاین وسایلتون رو جمع کنین. تا یک ساعته دیگه راه میوفتید.
آقاجان روی برگرداند و به طرف خانه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00خوب بود