پارت چهارده

زمان ارسال : ۴۳۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

پوزخندی روی لب دلنیا نشست.

مادرش را خوب می‌شناخت و می‌دانست چقدر با دیدن این چیزها ذوق می‌کند.

- این چیه؟

دلنیا جعبه را به دستش داد.

ژاکاو روی سنگ‌های قیمتی دست کشید.

- خان بهت چی گفت؟

دلنیا با تعجب برگشت.

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.