پارت دویست و بیست و نهم

زمان ارسال : ۲۳۵ روز پیش

شاید واقعا دنبال ایوان می‌گشت، ایوانی که خودش را گم کرده بود و او می‌خواست پیدایش کند.
بد کرده بود... بدترین احساساتی که لاریسا تجربه کرد، از طرف او بود و بازی‌های روانی که راه می‌انداخت اما او دلش به حال کسی که از همه بیچاره‌تر بود می‌سوخت.
کسی که می‌کشت و خودش هر روز و هر شب می‌مرد و عذاب می‌کشید.
مسیر زیادی را پیاده رفت...
هلن را باید پیدا می‌کرد؛ کسی که احساس می‌کرد

727
380,560 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نهال

    00

    عالی

    ۷ ماه پیش
  • کژال

    00

    به نظر من ایوان ادم خوبیه و ممکنه که پدر و مادرش و حتی هلن باعث و بانی این اتفاقا باشن...

    ۸ ماه پیش
  • ریحانه

    30

    چرا من ایوانو دوس دارم و به نظرم کارش درستهههه فک کنم اگه جای لاریسا بودم هیچ وقت اعتماد ایوان و نمیشکستم

    ۸ ماه پیش
  • آتش

    00

    اونجا که لاریسا گفت ده ساله دیگه هم نمیتونستیم پیدات کنیم انتظار داشتم ایوان بگه اگه نمی خواستم هیچوقت نمیتونستید پیدام کنید

    ۸ ماه پیش
  • نفس

    20

    پارت خیلی خوبی بود دست گلت درد نکنه

    ۸ ماه پیش
  • مهسا

    10

    وایی خدااا چی میشه آخرش ب ازدواج ختم نشهه من دلم نمیخواد ایوان ازدواج کنههه اما ی حسی بهم میگه همه چی از گور هلن بلند میشه

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید