زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت دویست و بیست و هفتم
زمان ارسال : ۲۳۷ روز پیش
لاریسا با تعجب تکرار کرد: ایوان؟
لوویس از جایش بلند شد و به سمت آنطرف اتاق که پر از آرشیو پرونده بود، رفت.
بعد از کمی گشتن پروندهای پیدا کرد.
گرد و خاک کمی که روی پرونده نشسته بود را فوت کرد و به سمت لاریسا برگشت.
پرونده را روی میز گذاشت و به سمت لاریسا هل داد.
لوویس روانپزشکی بود که برای سازمان کار میکرد و کسانی مانند ایوان برای تست سلامت روان نزد او برده میشدند و
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
رویا
00وااای ایوان همیشه همه رو سوپرایز میکنه