پارت چهل و هشتم :

از وقتی راه افتاده بودیم مینا توی خودش بود. نه حرف می‌زد، نه چیزی می‌خورد. مهرداد هر چی بهش تعارف می‌کرد می‌گفت میل ندارم، اونم کسی مثل مینا که می‌دونستم عاشق غذاست‌ خیلی دوست داشتم ازش بپرسم چی گ‌شده ولی جلوی بقیه نمی‌تونستم، یه‌جورایی خیلی معذب می‌ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.