پارت چهل و هفتم :

- مهتاب خفه نشی پس چرانمیای؟

- اومدم،بزار اینو بزنم!

- چیو بزنه؟

با صدای مهدی که درست از پشت سرم اومد دست کم سی‌سانتی از جام پریدم. اونم که عین خیالش نبود منو ترسونده. یه‌جورایی عجیبم شده بود. موهاش سیخ‌سیخ شده بود و چشماشم قرم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.