بلاک کد به قلم حدیث افشارمهر
پارت چهارده
زمان ارسال : ۴۸۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
نفسش را رها کرد و گفت:
-هوا خیلی بارونیه. ابرهای تیره کل راه رو تاریک کرده بودن. خیلی اروم روندم تا رسیدم.
دیار دست به سینه به صندلی تکیه داد و گفت:
-سلام، کار درستی کردی.
سوگل که از این محبت بی منظور دیار غرق لذت شد با لبخندی آشکار روی مبل نشست.
ساپورت تنگی که زیر روپوش سفید پوشیده بود، ران های توپرش را نمایان می کرد.
دیار نیم نگاهی به سیستم انداخت و گفت:
-لیست بهت