سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و بیست و هشتم
زمان ارسال : ۴۲۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
ندیمهاش با صدای من سریع از جاش پرید و فقط بهم نگاه کرد که به همراه یاشار داخل اتاقش رفتم و ادامه دادم: ببرش، یه غذای دیگه بیار.
- ولی خانم...
یاشار اجازه نداد دیگه حرفی بزنه و با اشاره بهش فهموند تا بیرون بره. وقتی می خواست از کنارم رد بشه گوشه لباسش رو گرفتم و آروم زیر گوشش گفتم: همین رو پوره کن بیار. متوجه نمیشه، قبلا امتحان کردم.
با حرفم لبخندی بهم زد و سری به نشونه ی تشکر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ناردین زد
00عالیه مرسی
۱ سال پیشملی
۱۷ ساله 03آیدین خیلی لوسه من از شخصیت ایاز خوشم میاد
۱ سال پیشدلارام
00بارت خیلی خوبی بود
۱ سال پیشباران
20تا اینکه و زهررررمارررررر
۱ سال پیشاسرا
20جالب شدواینکه تقریباداره معلوم میشه چی به چی
۱ سال پیشFati
32مطمئنم الان هم یاشار فقط در حال گول زدن ایدینه ن چیز دیگه ای اون فقط جایگاهشو میخواد و همه این محبت ها بازیه
۱ سال پیشمزدور
31آیدین بشکنه دستت که نمک نداره ...آیلی خانوم پس اون عمه من بود که باهات می شست تو حیاط غذا میخورد یا برات غیرتی میشد؟
۱ سال پیش
هانی
00خوب