پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۴۴۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

دستم و زدم به پهلوش و گفتم:
- ساحل من دلم برات تنگ نمی‌شه بگو چرا؟!
متعجب نگاهش و از پنجره بیرون گرفت و دوخت به من و گفت:
- نمی‌دونم دریا، از بس بی احساسی؛ ولی من دلم برات تنگ می‌شه.
با نیش باز گفتم:
- قول می‌دم اونجا هر روز بهت سر بزنم خب.
متوجه منظورم نشد که گفتم:
- بابا اونجا هم ساحل داره دیگه! می‌گم قول می‌دم هر روز با پاهای خوش تراشم روت راه برم چطوره؟
ساکت م

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.