پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت بیست و نهم :
پوزخند زد.
_اون پسر بلونده؟ خیلی تابلو بود که جاسوسه…نمیدونم چرا این قدر دیر فهمیدن!
چرخید و به انتهای راهرو زل زد.
نگاهم را به عقربه های ساعت دیواری مقابلمان دوختم
_سه دقیقه وقت داریم!
فوری به در آسانسور اشاره کردم
_دکتر و بیار… باید درای امنیتی و ببندیم، از پله ها میان سراغمون…
به سمت آسانسور چرخید.
متعجب بودم چرا نمیدود،و خونسرد،چنان که در شانزه لی
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۴۹۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
L. D
70فک کنم اولین باره که دخترمونم زیادی گنگه
۱ سال پیشمبینا
10مرجان فک کنم قصد کشتن مارو کردی ؟؟؟
۱ سال پیش..
51امیدوارم تو پارت بعد دیگه برن بیرون از اتحادیه داره طول می کشه دیگه
۱ سال پیشShadi
110بچه ها دیالوگه مگه فکر کردین شما منو گرفتین ؟ براتون اشنا نیست؟ 😂 عادیه که من یاد سردین افتادم ؟؟
۱ سال پیشzizi
10خداییی پشمامممم . دیگه پشمی برام نموند 😂این هر چی جلو تر میره گنگ تر گنگ تر میشه . الا من چطوری ۲۱ ساعت صبر کنم تا پارت بعدی
۱ سال پیشElahe
10چیشد؟!
۱ سال پیشSaniya
150شخصیت رستاک جوریه که انگار ماهی های جلد های قبلی رو قاطی کردن و یه شخصیت پخته و خاص تر رو بهمون تحویل دادن این ماهی زیادی خوبه
۱ سال پیشMadi
30این که بازم فردا قراره یه پارت دیگه بخونم از درد پرتاب شدنم کم میککنه🚶 ♀️
۱ سال پیشتی تی
20پارت جدیدددد
۱ سال پیش
فریماه
10جوونن بحثشون رو عشق است