سلنوفیلیا (ندیمه قرتی) به قلم نسترن قره داغی
پارت صد و بیست و پنجم
زمان ارسال : ۴۲۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
چیزی نگفت و تو سکوت فقط نگاهم کرد که از دیوار بالا رفت و خودم و اون طرف پرت کردم.
با آرامش و قدم به قدم خواستم به سمت عمارت برم که یاشار یهو مثل عجل معلق جلوم سبز شد.
- هعی... یا خدا! ترسیدم.
اخم ریزی روی پیشونیاش نشوند و با نیم نگاهی به سر تا پام جدی گفت: کجا بودی؟
آب دهنم رو با استرس قورت دادم و درحالی که سعی میکردم نشون ندم واقعا جایی بودم جواب دادم: همین دور و برا... حو
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ناردین زد
00عالیه
۱ سال پیشهانی
00خوب
۱ سال پیشآفتاب
00رمان خوبیه
۱ سال پیشرها
00عالیه
۱ سال پیشمریم
00تف تو کیبورد آقای از کجا اومد آیلی باید می بود ک🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
۱ سال پیشمریم
00آقاااا آیت آیدین بوق پ کی میخواد یه خودی نشون بده همه عاشق آقای شدن ک کار سخت شد🥲🤣🤣
۱ سال پیشمریم
00هی خدا حواس نمیزارن که بجای این نوشتم آیت🤣
۱ سال پیشکه من منم
00رعنا بچم یاشارو دوس داره؟؟
۱ سال پیشسدنا
00خیلی رمان قشنگیه خیلی عالیه
۱ سال پیش•••
30واییییییی خدااااااا اخرش ب کی میرسه این ایلی ولی یاشار بری ایاز رو شناخت:)
۱ سال پیشصحرا
60یاشار عاشق رعنا میشه .😐😂
۱ سال پیشناشناس
00وایییی آیلی سیر نشی یه وقت فعط بادیگاردا مونده 😂🤣😂🤣
۱ سال پیشهانی
00جالب
۱ سال پیشنورا
۲۳ ساله 30این یاشار واقعا تیزه هاااااا چجور عمویی هست که مراقب آیاز نیست😕 فقط دروغای شاخدار آیلی😂😂😂
۱ سال پیشایلی
31هووولی شت چرا یه اشاره کیچیلی خیلییی ریزززز نمیکنی که ایلی عاشق کی میشه اخههههه نویسنده
۱ سال پیش
هانی
00بد نبود