پارت سی و سوم

زمان ارسال : ۴۵۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 15 دقیقه

پارک کرد و در سکوت منتظر ماند تا اینکه بالاخره سر و کله‌ی گلشن از آن طرف خیابان پیدا شد. فرهاد با دیدنش احساس کرد نبضش تند تر می‌زند! یک پالتوی چهارخانه آبی پوشیده بود و یک شال کرم رنگ چهره‌اش را قاب گرفته بود.

بوق زد تا او را متوجه‌ی خودش کن ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.