پارت سی و دوم

زمان ارسال : ۴۲۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه

- نمی‌دونم یه حالی شد که ما رو دید! چشمش که به ما افتاد لبخندش رو جمع کرد و مات نگاهمون کرد؛ ولی خب فرهاد اصلا چیزی در این مورد نگفته.

ستاره سرش را بالا انداخت و با اطمینان گفت:

- نه بابا! حتما همونه که اول گفتی! وگرنه چرا باید دعوتت ک ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید