زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت دویست و بیست و پنجم
زمان ارسال : ۲۴۶ روز پیش
استفان چنگی لای موهایش زد.
- یه کاری میکنیم، فعلا بذارید یه چند ساعت تنها بمونه، بعدا میرم ازش بازجویی میکنم.
همه تایید کردند و همانجا نشستند.
انگار که میترسیدند بروند و ایوان فرار کند.
استفان، ویلیام را با یک تیم حرفهای راهی خانه ایوان کرد.
خودش قرار بود بازجویی کند و باید آنجا میماند.
دو ساعت مانند برق و باد گذشت.
در این دو ساعت ایوان حتی پلک هم نزده
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
کژال
14ولی من دوست دارم ایوان با لاریسا باشه🥺
۸ ماه پیشافرا
02وایییی من ک چندشم میشه از لاریسا ایش عوق🤢🤢🤢
۸ ماه پیش..
11دقیقا باهات موافقم لطفا عاشقونه نشه حد اقل عاشق انابت نشه
۸ ماه پیشبی نام
30سلام پارت گذاریتون واقعا افتضاح و بی نظم این کارتون رسما توهین به خواننده است
۸ ماه پیشنهال
35سلام ببخشید خانم آبدار لطفا آخرش و جوری تموم نکنید ک ایوان با لاریسا یا آنابت ازدواج کنه اینطوری واقعا ناراحت میشم رمانی ک این همه براش صبر کردم کلیشه ای تموم بشه 😥
۸ ماه پیشپریسا
۱۶ ساله 31باهات شدیدا موافقم آمنه جان میشه ایوان ازدواج نکنه ؟ لطفاااااااا دق میکنم ک
۸ ماه پیشبهاره جوون
30وااای نویسنده پارتای بعدی کیه؟ خواشا سریع تر بذار من چطوری صبر کنم؟؟
۸ ماه پیشمنتقد
33واااااای ولی من حس می کنم باانابت ازدواج می کنه
۸ ماه پیشافرا
73ایشالا ازدواج نکنه مگه همه چی باید ب ازدواج برسه ؟ ی عقاب همیشه تنهاست 😎
۸ ماه پیش
F
00خوب