پارت دویست و بیست و چهارم

زمان ارسال : ۲۴۸ روز پیش

دست‌هایش می‌لرزید.
شیر آب را باز کرد و گردنش را با آب خیس کرد.
چشم‌هایش را چند لحظه بست.
امیدوار بود که ایوان بتواند فرار کند.

***

محله شلوغ، با دیدن ماشین‌های سازمان، خالی شد.
هر کسی گوشه‌ای خود را پنهان کرد و محله‌شان دوباره بی‌جان شد.
بدون هیچ موجود زنده‌‌ای!
به محض پیاده شدنشان بوی گند آشغال‌ها توی مشامشان پیچید.
نیروها تمام محله را گرفت

727
380,553 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • کیمیا

    00

    ایوان خلافکار و قاتلی بود که هم حق داشت و هم ناحق بود حرف هاش هم درست بود هم نبود گرچه اگه خودش نمی خواست عمرا دستیارش میکردن پلیس ها خودش دیگه خواست تموم شه معلوم بود

    ۸ ماه پیش
  • ملیکا

    00

    خیلی خوبه

    ۸ ماه پیش
  • افرا

    ۱۷ ساله 00

    فک کنم عاشق ایوان شدم😁😍

    ۸ ماه پیش
  • اتنا

    10

    واییی نه ایوان دستگیر شددد😭😭😭 از لاریسا متنفرممم چندش عقده ای از نویسنده خواهش میکنم ایوان حال این لاریسای چندش و بگیره ولی جدا از اینا عاشق شخصیت ایوانمم😍😍😍

    ۸ ماه پیش
  • داس شریف

    30

    واقعا از صمیم قلب ناراحت میشم اگه رمانی که ۲ سال و خورده ای صبر کردم و با زرنیخ زندگی کردم تهش بد باشه..بد تموم شدن پایان زرنیخ .نه رمان زرنیخ...در ضمن آمنه خانم رمان زریان شروع میکنید؟در مورد چیه؟

    ۸ ماه پیش
  • آمنه آبدار | نویسنده رمان

    زریان اسمش عوض شده، رمان شروانو تو بخش آنلاین همون رمانه

    ۸ ماه پیش
  • ...

    43

    نویسنده جون تو را خدا یه کار ی کن آخرش ایوان و لاریسا با هم باشن .🥹🥹 یه بار دیگه با رمان فوق العادت نشون دادی مثل همیشه عالی هستی.😉 منتظر رمان های بعدیت تو همین ژانر می مونم.😌🫡

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید