پارت دویست و بیست و سوم

زمان ارسال : ۲۷۶ روز پیش

- آروم باش، تو به این چیزا فکر نکن.
همان لحظه صدای دویدن کسی آمد و صدایی که با ذوق لاریسا را صدا زد.
- مامان...
لاریسا اشک‌هایش را پاک کرد و به سمتش برگشت؛ ونسا خودش را توی بغلش انداخت و لاریسا او را محکم در آغوش کشید.
عمیق موهایش را بویید و روی صورتش بوسه نشاند.
چه‌قدر دلش برای دردانه‌اش تنگ شده بود.
روی موهایش دست می‌کشید و کنار گوشش از دلتنگی‌هایش و اینکه چه‌قدر د

727
380,544 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    من فکر میکنم ایوان اطراف خونه استفان هست استفان و ایلیا که رفتن میاد لاریسا رو بر می داره میره

    ۷ ماه پیش
  • فاطی

    00

    حس میکنم تهش زرنیخ همرو می کشه و فرار می کنه💔😐😂

    ۸ ماه پیش
  • کژال

    11

    منم دوست داشتم لاریسا پیش ایوان باشه

    ۹ ماه پیش
  • کژال

    42

    نمیدونم چرا من دوست داشتم لاریسا پیش ایوان بمونه و باهم زندگی کنن🥺

    ۹ ماه پیش
  • هانی

    10

    مرررسی خیلی ممنون❤️❤️

    ۹ ماه پیش
  • بهاره جوون

    52

    اصلا دلم نمیخاد ایوان عاشق انابت باشه ویا بخاطر اون از لاریسا بگذره هر چی شد فقط نویسنده پایانش بد نباشه لطفا و همچنین پایانش باز هم نباشه

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید