سودا به قلم آزاده انصاری
پارت سوم :
باشه ای گفتم و زدم بیرون... انقدر ذوق داشتم زودتر برسم پیش آیدا که منتظر آسانسور نشدم و پله های آپارتمان نوسازمون رو دو تا یکی کردم و چهار طبقه رو به سرعت برق و باد رفتم پایین
لی لی کنان چند تا خیابونی که فاصله ی خونه ی ما و پدر بزرگ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رها
00عالی بود